علت نامگذاری ماه صفر:
ماه صفر دومین ماه قمری پس از محرم است. در دوران جاهلیت آن را ناجز مینامیدند. صفر از ریشه «صفر» به معنی تهی و خالی است.
در نامگذاری این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از "صُفْرَة(زردی)" گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.
دلیل دیگر اینکه از "صِفْر(خالی)" گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماههای حرام، روانه جنگ میشدند و شهرها خالی میشد.
ماه صفر در نزد شیعیان
شیعیان إثنی عشری و محبان اهل بیت علیهم السّلام، ماه صفر را از ایام سوگواری سال میدانند. زیرا در ابتدای این ماه خانواده امام حسین علیه السّلام و بازماندگان واقعه کربلا را به صورت اسیری وارد شام نمودند و آنان را در فشار جسمی ، روحی و روانی و مورد تحقیر و توهین قرار دادند، به طوری که یکی از فرزندان خردسال امام حسین علیه السّلام، به نام رقیه (س)، بر اثر این سختیهای طاقت فرسا، در پنجم این ماه در دمشق به لقاءاللّه پیوست. هم چنین، در بیستم این ماه، اربعین شهادت امام حسین علیه السّلام و یارانش در کربلا است.
بنا به روایت علمای شیعه و برخی از علمای اهل سنت، در 28 صفر، رحلت جانگداز رسول گرامی اسلام حضرت محمد صلّی اللّه علیه و آله و شهادت سبط پیامبر، حضرت امام حسن مجتبی علیه السّلام و در آخر این ماه، شهادت ثامن الحجج حضرت علی بن موسی الرضا علیه السّلام واقع شده است. بدین جهت، شیعیان این ماه را همانند ماه محرم، به سوگواری میپردازند. در بسیاری از مراسمها و محافل مذهبی، دو ماه محرم و صفر را پشت سر هم گرامی میدارند و در آنها به عزاداری مشغول میباشند.
نحوست ماه صفر حقیقت یا خرافه!؟
هرساله با فرا رسیدن ماه صفر سخن از نحوست آن و بشارت دادن پایان آن بازگوئی وتکرارمیشود و بالتبع مردم از برخی امور اجتناب میکنند و اتفاقات پیش آمده را به پای نحوست آن میگذارند! .
اما سوال اینجاست که تا چه اندازه این مسئله حقیقت دارد و اگر صحت دارد منشأ آن چیست؟
با مطالعه متون اسلامی می بینیم که هیچ روزی ذاتا نحس یا مبارک نیست بلکه این اتفاقات است که بعضی روزها را مبارک یا نحس میکند،مثلا شب قدر به واسطه نزول قرآن در آن مبارک است : ( انا انزلناه فی لیله مبارکه ) ( دخان : 3 ) و روزی که قوم عاد دچار تند باد هلاک کننده شدند به واسطه عذاب الهی نحس شد: ( انا ارسلنا علیهم ریحا صرصرا فی یوم نحس مستمر )( قمر : 20 ).
در مورد ماه صفر هم باید بگوئیم :این ماه ذاتا نحس نیست ، بلکه شاید به واسطه وقایعی که در آن اتفاق افتاده مردم عامی - آنگونه که مرحوم حاج شیخ عباس قمی در مفاتیح الجنان نیز به آن تصریح می کند - آن را نحس می دانند که از جمله آن وقایع ، رحلت جانگداز حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله و شهادت امام حسن (ع) و امام رضا (ع) در آخر این ماه است.
ولی باید توجه داشت تصور غلط نحوست ماه صفر هیچ دلیل و مبنای عقلی وروائی ندارد و ارتباط دادن آن نیز با وقایع مذکور بی اساس می باشد چرا که اگر این پندار صحیح باشد باید گفت : ماه محرم نیز نحس است زیرا این ماه نیز ماه حزن و اندوه اهل بیت (ع) بوده و واقعه جانسوز کربلا در آن واقع شد ، حادثه ای که به تعبیر امام مجتبی (ع) :" لا یوم کیومک یا ابا عبد الله " ، در حالی که اینگونه نیست وتنها ماه صفر به نحوست معروف است !
بله ممکن است ریشه این توهم به فهم نادرست حدیث بشارت برگردد:
روایت شده که رسول خدا (ص) فرمودند:
" من بشرنی بخروج آذار فله الجنه "
هر کس به من بشارت دهد صفر تمام شده است بهشت می رود.
عده ای معتقد هستند آذار همان صفر است در حالی که آذار از ماههای رومی است و صفر از ماههای قمری است. از طرفی هم همان گونه که گفته شد دلیلی بر شومی و نحوست ذاتی ایام در دست نیست تا پیامبر چنین سخنی فرموده باشد. با همه این اوصاف - وصرف نظر از صحت و نادرستی سند این حدیث و بر فرض تسلیم مطابقت زمانی آذار با ماه صفر در زمان وقوع حادثه - ملاحظه متن کامل آن و توجه به سبب صدور این روایت ما را متوجه میسازد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مقام بیان نحوست ماه آذار و اهمیت دادن به بشارت پایان آن هم نیست. حدیث مذکور به شرح ذیل میباشد:
مرحوم شیخ صدوق در کتاب ارزشمند علل الشرایع ( ص 175-176) نقل کرده که پیامبر اکرم روزی در مسجد قبا در جمع عده زیادی از اصحابش فرمودند:
"اول من یدخل علیکم الساعة رجل من اهل الجنه" یعنی اولین کسی که هم اکنون بر شما وارد می شود، مردی از اهل بهشت است. چند نفر که این مطلب را شنیدند بلا فاصله از یک در مسجد خارج شدند تا از در دیگر وارد شوند و مستحق بهشت گردند! صحبت رسول خدا صلی الله علیه و آله در این زمان در مورد تبیین صفات مومنین بود و برای آوردن شاهد با علم لدنی خود ومعجزه اشاره کردند که اولین کسی که از در مسجد وارد می شود چنین صفاتی را داشته و اهل بهشت است ؛ اما چون متوجه تحرکات عده ای از اصحاب خود شدند مطلب را عوض کردند و فرمودند : «هرکس مرا به خروج ماه آذار خبر دهد او اهل بهشت است» . ابوذر که داخل شد حضرت به او فرمودند : "در چه ماهی هستیم ؟"و او عرض کرد: یا رسول الله ماه آذار به پایان رسید. پس واضح است بشارت پایان ماه آذار علامتی برا ی معرفی اباذر است و اینکه او اهل بهشت است و ارتباطی به نحوست ماه صفر ندارد.
بنابراین فرمایش پیامبر صلی الله علیه و آله تنها در همان زمان و مکان به عنوان علامتی برای معرفی ابوذر به عنوان مرد بهشتی دارای مفهوم است و نه به معنای مطلق آن در همه زمانها و مکانها. در حالی که همین حدیث امروزه در بین برخی شیعیان اینگونه مطرح شده است که هرکس در پایان ماه صفر درب هفت مسجد را بزند و به پیامبر پایان ماه صفر را خبر وبشارت دهد او اهل بهشت خواهد بود!
( برای اطلاع بیشتر در این زمینه به تفسیر المیزان : ج 19 ص 71 و میزان الحکمه : ج 9 ص 9 مراجعه فرمایید ).
خواب دیدم خواب اینکه مرده ام
خواب دیدم خسته و افسرده ام
روی من خروارها از خاک بود
وای قبر من چه وحشتناک بود
تا میان گور رفتم دل گرفت
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت
بالش زیر سرم از سنگ بود
غرق وحشت سوت و کور و تنگ بود
ناله می کردم ولیکن بی جواب
تشنه بودم تشنه ی یک جرعه آب
خسته بودم هیچ کس یارم نشد
زان میان یک تن خریدارم نشد
هر که آمدپیش حرفی راند و رفت
سوره ی حمدی برایم خواند و رفت
نه شفیقی نه رفیقی نه کسی
ترس بود و وحشت و دلواپسی
آمدند از راه نزدم دو ملک
تیره شد در پیش چشمانم فلک
یک ملک گفتا بگو نام تو چیست
آن یکی فریاد زد رب تو کیست
ای گنهکار سیه دل بسته پر
نام اربابان خود یک یک ببر
در میان عمر خود کن جستجو
کارهای نیک و زشتت را بگو
گفتنم عمر خودت کردی تباه
نامه ی اعمال تو گشته سیاه
ما که ماموران حق داوریم
اینک تو را سوی جهنم می بریم
دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود
دست و پایم بسته در زنجیر بود
ناامید از هر کجا ودلفکار
می کشیدندم به خفت سوی نار
ناگهان الطاف حق آغاز شد
ازجنان درهای رحمت باز شد
مردی آمد از تبار آسمان
نورپیشانیش فوق کهکشان
چشمهایش زندگانی می سرود
درد را از قلب آدم می زدود
گیسوانش شط پر جوش و خروش
در رکابش قدسیان حلقه به گوش
صورتش خورشید بود وغرق نور
جام چشمانش پر از شرب طهور
لب که نه سر چشمه ی آب حیات
بین دستش کائنات و ممکنات
خاک پایش حسرت عرش برین
طره یی ازگیسویش حبل المتین
بر سرش دستار سبزی بسته بود
به دلم مهرش عجب بنشسته بود
در قدوم آن نگار مه جبین
از جلال حضرت عشق آفرین
دو ملک سر را به زیر انداختند
بال خود را فرش راهش ساختند
غرق حیرت داشتند این زمزمه
آمده اینجا حسین فاطمه
صاحب روزقیامت آمده
گوئیا بهر شفاعت آمده
سوی من آمد مرا شرمنده کرد
مهربانانه به رویم خنده کرد
گفت آزادش کنید این بنده را
خانه آبادش کنید این بنده را
اینکه اینجا این چنین تنها شده
کام او با تربت من وا شده
مادرش او را به عشقم زاده است
گریه کرده بعد شیرش داده است
اینکه می بینید در شور است و شین
ذکر لا لا ئیش بوده یا حسین
دیگران غرق خوشی و هلهله
دیدم او را غرق شور و هروله
با ادب در مجلس ما می نشست
او به عشق من سر خود را شکست
سینه چاک آل زهرا بوده است
چای ریز مجلس ما بوده است
خویش را در سوزعشقم آب کرد
عکس من را بر دل خود قاب کرد
اسم من راز و نیازش بوده است
خاک من مهر نمازش بوده است
پرچم من را به دوشش می کشید
پا برهنه در عزایم می دوید
اقتدا بر خواهرم زینب نمود
گاه می شد صورتش بهرم کبود
بارها لعن امیه کرده است
خویش را نذررقیه کرده است
تا که دنیا بوده از من دم زده
او غذای روضه ام را هم زده
اینکه در پیش شما گردیده بد
جسم و جانش بوی روضه می دهد
حرمت من را به دنیا پاس داشت
ارتباطی تنگ با عباس داشت
نذر عباسم به تن کرده کفن
روز تاسوعا شده سقای من
گریه کرده چون برای اکبرم
با خود او را نزد زهرا می برم
هر چه باشد او برایم بنده است
او بسوزد صاحبش شرمنده است
در مرامم نیست او تنها شود
باعث خوشحالی ا عدا شود
در قیامت عطر و بویش می دهم
پیش مردم آبرویش می دهم
باز بالاتر به روز سر نوشت
میشود همسایه ی من در بهشت
آری آری هر که پا بست من است
نامه ی اعمال او دست من است...
به امید اینکه پابستش باشیمو نامه اعمالمان در دستش...
غلامعلی حداد عادل در مراسم تجلیل از خیران کتابخانه ساز و سالگرد دیدار کتابداران با مقام معظم رهبری به بیان خاطراتی از کتابخوانی مقام معظم رهبری و استاد شهید مرتضی مطهری پرداخت که بیان آنها خالی از لطف نیست.
*شهید مطهری حتی بر مجلات هم حاشیه مینوشت
حداد عادل گفت: استادم شهید مطهری دانشگاه نرفته بود و تحصیل کرده حوزه بود اما من هرگاه به سراغ او میرفتم انبوهی از کتاب را اطراف او مییافتم. او روح و جانش متصل به کتاب بود. وقتی کتابهای تازه خوانده شدهاش را به من نشان میداد و من آنها را ورق میزدم میدیدم که در تمام کتابها حاشیه نوشته ، حتی وقتی مجلهای میخواند در حاشیههای مجله نکاتی را یادداشت میکرد و من حس میکردم هر 6 ماه که شهید مطهری را میبینم به اندازه یک دوره کارشناسی به سوادش اضافه شده است.
*بیش از چهل هزار جلد کتاب در کتابخانه شخصی مقام معظم رهبری
حداد عادل در این نشست با برشمردن نقش بیبدیل رهبر انقلاب در ترویج و توسعه کتابخوانی گفت: اینکه رهبر انقلاب هر سال به نمایشگاه کتاب میروند و مردم را به کتابخوانی دعوت میکنند این است که خودشان قبل از همه اهل کتاب هستند و در کتابخانهشان من بیش از چهل هزار کتاب دیدهام.
ایشان روزی به من گفت: اگر من همه زندگی شخصیام را جمع کنم در یک وانت جا میشود و بعد با خنده ادامه داد البته به غیر از کتابخانهام. زندگی ایشان با کتابهایشان است و همواره ما ایشان را با کتاب میبینیم. به عنوان نمونه خاطرهای را برایتان نقل میکنم :امسال که مثل هر سال ایشان برای تحویل سال نو به مشهد مشرف شده بودند من هم چند روزی خدمتشان بودم و گفتم کتابی را آوردهام که مناسب این روزهاست. تقریبا هشتصد صفحه داشت. این ماجرا گذشت تا ما بعد از چند روز تهران آمدیم و قرار شد مسئولان پانزدهم فروردین برای دیدار نوروزی خدمت آقا بیایند.
*خواندن یک کتاب هشتصد صفحهای در عید نوروز امسال
من شب قبل در منزل به کسی گفتم که من یقین دارم ایشان تمام آن هشتصد صفحه را خوانده است در حالی که من خودم توانسته بودم دویست صفحه از کتاب را بخوانم. به هر حال ما برای دیدار ایشان رفتیم. نماز را در جوار ایشان خواندیم اما من جلو نرفتم تا مراسم تمام شد تا اینکه یکی از مسئولان دفتر آمد و به من گفت: آقا با شما کار دارد . نزد ایشان رفتم . ایشان در گوشم گفتند:" کتاب را خواندم . همهاش را خواندم " و من یقین داشتم که غیر از آن کتاب در آن چند روز کتابهای دیگری را هم خوانده است. ببینید ایشان با این همه گرفتاری چطور کتاب میخواند و قبل از توصیه به مردم خودشان هم کتابخوان است.
حدادعادل گفت: هروقت ما در مورد مسائل مختلف با ایشان صحبت میکنیم از کثرت اطلاعات ایشان دچار حیرت میشویم. امام خمینی هم همینطور بود . امام از اول جوانی مولف بود و در بیست و هشت سالگی شرح کتاب دعای سحر را نوشتهاند. کدام مملکت رهبرانی اینطور فرهنگی و کتابخوان دارند؟!
شفاف: ماجرای بی توجهی مسئولان نظارتی نسبت به پول هایی که در نقل و انتقالات در باشگاه های لیگ برتری رد و بدل می شود به ضرب المثل معروفی شباهت دارد که می گوید: کسی را که خواب است می توان بیدار کرد، اما کسی که خودش را به خواب زده را هرگز.
صرف هزینه های بیت المال در 15 تیم از 18 باشگاه لیگ برتری سبب شده تا صدای اکثر مردم درآمده و نسبت به پول های جابه جا شده اعتراض کنند.
پرداختهایی که این روزها در فوتبال ایران صورت میگیرد سوهانی است بر اعصاب اقشاری که حقوق ماهانهشان کفاف زندگی روزمره را نمیدهد و البته هیچ تلنگری نیست برای مسئولانی که یا خوابند و یا خود را به خواب زدهاند!
شنیدن رقم های میلیاردی که قرار است باشگاهها به برخی بازیکنان بدهند، در شرایطی که اکثر مردم زیر فشار اقتصادی شدید قرار دارند و حقوق ها کفاف زندگی پرمشقت أنها را نمی دهد، هر شنوندهای را متاثر می کند که چرا باید در فوتبالی که هیچ نفعی برای این مردم ندارد ، چنین پول هایی به برخی بازیکنان داده شود؟
بررسی میانگین درآمد یک معلم، یک کارمند، یک مهندس و یا حتی یک پزشک حاذق نشان می دهد که فاصله درآمد آنها با فوتبالیستهایی که حتی یک سوم آنها زحمت نمی کشند و البته تحصیلات و سواد بالایی هم ندارند، بسیار زیاد و متاثر کننده است، اما در سالهای اخیر چه کسی پیدا شده که بر سرعت گرفتن این روند مخرب نظارت کند؟کدام مقام نظارتی با جدیت وارد بازار آشفته نقل و انتقالات شده و اول از همه با مدیرانی که چنین رقم هایی را پرداخت می کنند، برخورد کرده؟ کدام مسئول در فدراسیون فوتبال این توانایی را دارد که با مدیران و بازیکنان متخلف برخورد کند؟ کدام مقام دولتی وارد ماجرا شده و با متخلفان برخورد کرده است؟
این در حالی است که مدیر عامل باشگاه پرسپولیس بی واهمه در مصاحبه های خود اعلام می کند که اگر داشتم به بازیکنانم هواپیما می دادم !
ناراحتی مردم از صرف هزینه های بیت المال در فوتبال کم بود که این اظهار نظر مدیر عامل باشگاه پرسپولیس نیز همچون نمک پاشیدن بر زخم، داد مردم را در آورد.
نظر سنجی ها نشان می دهد که مردم خواهان جلوگیری از هدر رفتن پول های بیت المال در فوتبالی هستند که هیچ سودی برای هواداران این ورزش ندارد. این در شرایطی است که هیچ یک از دستگاه های نظارتی اعم از وزارت ورزش و سازمان بازرسی، عکس العملی را در برابر این اقدامات مدیران باشگاه ها انجام نمی دهند.
در ادامه گزارش بخشی از اظهار نظرهای مردمی را می خوانید که به شدت به جابه جایی پول های میلیاردی در باشگاه های فوتبال معترض هستند:
سازمان بازرسی کجاست ؟ قوه قضاییه کجاست ؟ چرا هیچ کس از این مدیر عاملان هزینه بازخواست نمیکند ؟ این که هنر نیست با پول بیت المال وارد بازار خرید بازیکن بشوند و بعد بیایند تو تلویزیون از خودشان تعریف کنند که من یک مدیر نمونه هستم .به من هم اینقدر پول بدهند من هم می توانم این کار را بکنم .این باشگاه هایی که اینقدر هزینه مکنند یک گزارشی از عملکردشان در تیم های پایه بدهند که چه تعداد بازیکن تحویل تیم بزرگسالان داده اند تا معلوم شود که مدیر هستند یا خیر. نحوه جابجایی بازیکنان و مربیان را رصد کنید ببینید که دلالها و باند تعیین کننده نتایج بازیها کجاست؟ بیچاره تماشگر و پول مردم که هزینه افرادی می شود که به اندازه یک کارگر برای این مملکت زحمت نمیکشند. راستی چرا بازیکنان ما به جز تعداد اندک انان در لیگ های اروپایی جایی ندارند و اگر هم بنا به مصلحت هایی واز طریق دلال ها به اروپا میروند موفق نیستند... غیر از این است که دراندازه یک بازیکن دسته یکی تیم های خارجی هم نیستند؟مسولان محترم ذیربط در مملکت بیایید به داد این فوتبال فاسد برسید ...اگر هزینه ها در فوتبال درست باشد باید فوتبال ملی ما در سطح قاره هر ساله ارتقا یابد نه اینکه سال به سال بدتر شود!
چه 100 میلیونی؟ چه کسی رو میشناسین که با کار عادی تو 9 ماه 100 میلیون درآمد داشته باشه؟ فوتبالیستی که نه سواد داره نه لیاقت نباید از کارگرای زحمتکشمون بیشتر بگیرن! چه فرقی بین فوتبالیست با کارگر ساده وجود داره؟ پولشونو روز مزد بدن بهتره! هر بازی که میره زمین بر اساس عملکردش حقوق بگیره! خیلی هم تحفه باشن آدم دلش نمیسوزه. کجا روی ما رو سفید کردن که اینطوری پول میگیرن؟ چرا کسی جلو اینارو نمیگیره؟ کسایی که برا این فوتبالیستها این همه پول از بیتالمال میدن باید درجا اعدام بشن! چون اینا پولایی که باید صرف جاهایی بشه که نمیشه. بیماران هموفیلی برای هر آزمایش ژنتیک قبل ازدواج باید 1 میلیون پول بدن که به خاطر این قضیه اکثرشون بدون آزمایش ژنتیک ازدواج میکنن و اکثراً بچههاشون هم هموفیلی به دنیا میان! یعنی دولت نمیتونه به اینا کمک کنه ولی برا فوتبالیست این همه پول میده؟! این فقط یه نمونه از میلیاردها نمونهای بود که تو این مملکت داره اتفاق میافته. مردم دارن دست و پا میزنن که از گشنگی نمیرن اونوقت یه تعدادی خیلی راحت پولارو بالا میکشن کسی هم جیکش درنمیاد. بترسین از آخر عاقبت این کاراتون!
با سلام
چرا پول بیت المال را خرج یک مشت آدمی که یک ریال ارزش ندارند خرج می کنید ؟ حرام است حرام است!
من هم راضی نیستیم . به پیغمبر راضی نیستیم . ولی چه کنیم که کاری نمی تونیم بکنیم . همینه که هست.
باسلام
پول دریافتی ازطریق فوتبالیستها ومربیان فوتبال ازنظر شرعی وعرفی حرام است ومتاسفانه هیچ ارگانی براین ریخت وپاشهای فوتبالی نظارت ندارد! درحالیکه کشور با فقر وبیکاری ناشی ازتحریم پنجه نرم می کند مسئولین محترم پول بیت المال را بی حساب وکتاب دراختیار چند فوتبالیست قرارمیدهند که هیچ منافعی برای جامعه ندارد واین پول ها را در پارتی های شبانه مصرف می کنند.
آقای عباسی وزیر محترم ورزش! شما را به عنوان وزیر انتخاب کرده اند که جلوی این مشکلات را بگیرید نه اینکه کوچه به کوچه زمین خاکی افتتاح کنید...واقعا چه کسی باید پاسخگو باشد.
من یک معلم هستم .چرا از من معلم با حقوق اندک مالیات میگیرن و در چنین راه هایی صرف میکنن؟ در روز حساب همه ی کسانی که مقصر هستند یقه شان را میگیرم .دیدار به قیامت. حتما حسابی هست.
ملتمسانه از شما می خواهم که این موضوع را که در واقع یک معضل اجتماعی است پیگیری کنید تا به یک نتیجه منطقی برسید. پاسخ مساله که کاملا واضح است ولی باید به این یک پرسش بسیار اساسی پاسخ داده شود که " چرا و بر چه مبنای حقوقی و منطقی باید چنین پول هایی از جیب بیت المال به بازیکنانی داده شود که در سطح باشگاه ها بازی می کنند (نه تیم ملی)؟ اگر این بودجه گزاف صرف مسائل و احتیاجات اساسی و عمومی مردم هزینه شود بسیاری از درد و رنج های مالی مردم حل و فصل خواهد شد.
دوستان عزیز! با آه و ناله و پل صراط و حساب و کتاب آخرت کار درست نمی شود. در حقیقت از ماست که برماست . لطفا از خود شروع کنید: فوتبال را تحریم کنید. اصلا در مورد فوتبال داخلی حتی تیم ملی حرف نزنید. به ورزشگاه نروید و اگر هم می روید مراتب اعتراض خود را به صورت علنی اعلام کنید. به برنامه های ورزشی پیامک ندهید. در سایت ها و وبلاگ های خود حقیقت را بنویسید . لطفا شروع کنید از همین الان....
اکنون کافی است گشتی در دنیای بیدر و پیکر اینترنتی ـ البته به مفهوم گستردگی نه مراقبت نشدن ـ بزنید تا با انواع معروف شده این دست مکاتبات روبهرو شوید که دست خط یک فرد معروف در آن به چشم میخورد؛ با مضمونی شبیه این: آقای... نظر به جامع الشرایط بودن آقای... وی را استخدام نمایید، به وی وام دهید، وی را رئیس کنید... را به وی واگذار کنید و مواردی از این دست.
این بازی تاریک در حالی صورت میگیرد که ظاهرا راهکاری برای مقابله با آن نیست و در عین حال، قوانینی نانوشته بر آن حاکم است؛ بدین ترتیب که یا بحث نسبی ـ سببی در آن تأثیر گذاشته، صحبت از پیروی از امر مافوق در میان است و یا بحث منافع مشترک در میان است که البته در هر حالت، پروسه بر سر منافع به پیش خواهد رفت وگرنه چه دلیلی دارد که مثلا یک مقام مسئول پیگیر واگذاری مثلا فلان بلوک سهام باشد و یا توصیهای برای راه افتادن کار فرد خاصی داشته باشد؟ آیا غیر از این است که اگر قرار به دخالت یک مدیر باشد، این ایراد واردتر است که چرا گذاشته کار به توصیه بکشد؟!
بدین ترتیب، ممکن است یک مدیر بانکی هیچ ابایی از پذیرفتن نامه سفارش وام به فلان مشتری خاص نداشته باشد و یا حتی سرمربی فوتبال به استخدام یک بازیکن خاص تن در دهد. کمی دقت به مباحث مطرح در دادگاه فساد میلیاردی کافی است تا دستمان بیاید که تا چه اندازه توصیهپذیر هستیم و تا کجا در این منجلاب فرو رفتهایم؛ مناقصههایی با هزاران نقص که به سرانجام رسیدهاند و سفارشهایی که همیشه پاداش انجامشان نقد پرداخت شده است.
ریشه این امر کجاست؟
بگذارید پیش از ریشهیابی این امر، توصیه نامهای را بررسی کنیم که رئیس یکی از دانشگاههای علوم پزشکی کشورمان به مشاور وزیر نوشته و در آن از مقام بالادستی خواسته که با تغییر رشته یک دستیار داخلی به تخصص قلب موافقت کند و توجیهاتی برای این درخواست ردیف کرده که به رغم محترم بودن، به هیچ وجه وارد نیست، چرا که اگر بود، قانونی میشد و نیاز به سفارش کردن نداشت!
دقت کنید که توصیه نویس و مخاطب توصیه هر دو دکتر هستند و احتمالا (!) بیش از من و شما به حساسیت تشخیص یک پزشک قلب و... آگاهی دارند!
اکنون کافی است این سطور سفارشی را که از سرنوشتشان آگاهی نداریم، مد نظر داشته باشیم تا با یک نتیجهگیری سطحی همه چیز را زیر سؤال ببریم که مثلا اگر بزرگان به یکدیگر توصیه نامه ندهند، کوچکترها هم این کار را نمیکنند و خدای نکرده به این روش خودمان را تخطئه کرده و در قالب یک روبات یا طوطی، همه چیزمان را تقلیدی از دیگران بخوانیم!
بدین ترتیب، صفی از معترضان شکل خواهد گرفت که آب را از سرچشمه گل آلود میدانند و با این تفسیر، خواسته یا ناخواسته مجوزی به دست میآورند که با دست انداختن به آن، رعایت نکردن صف در نانوایی هم موجه خواهد بود؛ مسیری آغاز میشود که آشنایی با شاطر به نان گرفتن بینوبت، دوستی با رئیس بانک به وام، قوم و خویش بودن با مأمور راهنمایی به پاک شدن جریمه و همین طور میرود تا به آشنایی با فلان مدیر به تغییر رشته تحصیلی یا برنده شدن در مناقصه برسد!
با این توضیحات، بحثی دیگری سر انداخته میشود که نظارت قانونی نام دارد؛ قانون کجای ماجراست؟
پاسخ به این پرسش، بسیار آسانتر از هر کاری است: مجری قانون امثال من و شمایی هستیم که از رعایت نکردن همان صفهای نانوایی شروع کردهایم و حتی اگر قاضی هم شده باشیم، عادت بدمان را نیز رشد دادهایم (البته ممکن است شما استثنا باشید؛ هم در این بخش از متن و هم جاهای دیگری که یادمان رفت شما را استثنا کنیم!).
چه باید کرد؟
پرسشی به این سبک میتواند پاسخهای بسیاری داشته باشد اما بد نیست باز هم کار سادهتر را برگزینیم و جواب فردی نیک نام در تاریخ را به یک توصیه نامه مرور کنیم؛ پاسخی از یک امیر کبیر به توصیه پذیری ناصرالدین شاه صغیر:
قربانت شوم
الساعه که در ایوان منزل با همشیره همایونی به شکستن لبه نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کرده بودم به توصیه عمه خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره امور مملکت به توصیه عمه و خاله نمیشود. زیاده جسارت است، تقی
به نام حضرت دوست
رمضان قطعه ای از بهشت در جهنم سوزان دنیا
افتتاح و آغاز به کار وبلاگ شخصی این جانب سید مجتبی غیوری همزمان با اولین روز ماه خوب خدا رمضان المبارک سال 1430 هجری قمری برابر باشنبه 31 /5 /1388 هجری شمسی.